loading...

بی نقاب

رفتنش آخرین عذابم بود شاکی‌ام از خودم، از او، از درد شاکی‌ام از "خدا" که می‌دانست "درد" خواهم کشید و "خلقم" کرد سکه اختیار و جبرِ مرا بر زمین پرت کرد و جبر آمد ...

بازدید : 2
شنبه 19 ارديبهشت 1404 زمان : 1:36
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بی نقاب

رفتنش آخرین عذابم بود

شاکی‌ام از خودم، از او، از درد

شاکی‌ام از "خدا" که می‌دانست

"درد" خواهم کشید و "خلقم" کرد

سکه اختیار و جبرِ مرا

بر زمین پرت کرد و جبر آمد

اول آسان نوشت بختم را

ناگهان عطسه کرد و صبر آمد!

شاعر : علیرضا آذر

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 1
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 2
  • بازدید کننده امروز : 3
  • باردید دیروز : 2
  • بازدید کننده دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3
  • بازدید ماه : 84
  • بازدید سال : 84
  • بازدید کلی : 84
  • کدهای اختصاصی